پارک شادی 128 قطعه تک توی

پارکِ پُرشادی

یه روز آفتابی، سه تا دوست بازیگوش به اسم‌های نارنی، بام‌بی و توتی از خواب بیدار شدن و دیدن هوا حسابی خوبه. نارنی گفت: بیاید بریم سراغ اونجایی که دیشب خوابش رو دیدم. یه جای خیلی خیلی شاد! اونا 3 تایی به راه افتادن و رفتن و رفتن تا رسیدن به یه تپه سرسبز. اونجا، یه تابلوی رنگی نوشته بود: ورود به پارکِ پُرشادی آزاد است! بام‌بی ذوق‌زده گفت: وای! ببینید این تاب رو! فقط یه نفر روش جا میشه، نوبتی بازی کنیم! توتی هم گفت: سرسره دوقلو داره! می‌خواید مسابقه بدیم؟ سه‌تایی از سرسره‌های دوقلو سر خوردن پایین، بعد رفتن سراغ سرسره مارپیچ. هرکی جیغ شادی خودش رو داشت!
نارنی رفت بالای برج نگهبانی و داد زد: الاکلنگ آمادست! بام‌بی و توتی با خنده نشستن دو طرفش و بالا و پایین رفتن. بعد نوبت به چرخ‌و‌فلک رسید. اون‌قدر دور خوردن که بام‌بی گفت: من حس می‌کنم روی ابرام! وسط بازی‌ها، توتی رفت کنار چند تا بوته‌ی گیاه و گفت: بیاید یه کم هم استراحت کنیم، اینجا خیلی خوش‌بوئه! بعدش کنار درخت‌های کاج نشستند و با هم گفتن و خندیدن. آسمون کم‌کم نارنجی شد. خورشید داشت غروب می‌کرد. بام‌بی با لبخند گفت: بازیمون تموم شد، ولی شادیمون نه.

بچه‌های دلانالند! وقتی با دوستی، شادی و خیال همراه بشید، هر روزتون می‌تونه شبیه یک پارک پُرشادی باشه فقط کافیه با دل‌ خوش بازی کنید!