ماشین کنترلی جیپ آفرود بزرگ MZ کد 2027

سنگ‌نورد

یک روز بادی شدید در دلانالند می‌وزید که نگو! باد، پرچم قرمزِ مسابقه رو از پایین میدان برداشت و بومب! انداختش بالای بلندترین تپه سنگی. راننده کوچولو با عجله گفت: سنگ‌نورد! پرچم رو باد برد بالا اگه نیاریمش، مسابقه شروع نمیشه. سنگ‌نورد چراغ‌هاشو ریز ریز زد و گفت: آخه اونجا هم بلنده، هم پر از سنگای قل‌قلی نکنه لیز بخورم و قل بخورم تا ته؟! راننده خندید: قل بخوری که مسابقه رو زودتر تموم کردی! سنگ‌نورد هم خندید: ولی بدون جایزه! راه افتادن. اولِ مسیر، یک مرغ شیطون وسط جاده نشسته بود و تازه تخم گذاشته بود! سنگ‌نورد با تعجب گفت: خانم مرغ! الان وقت جاده‌خوابی نیست. مرغ گفت: ببخشید، تا جوجم از تخمش بیاد بیرون صبر کنید. راننده گفت: قول می‌دیم آهسته رد شیم. و آرم از کنارش عبور کردند. بعد، شیب تند و پر از سنگ جلوشون سبز شد. سنگ‌نورد گفت: این سنگ‌ها قل می‌خورن می‌خورند به من! راننده گفت: تو اسمت سنگ‌نورده، برای همین راه‌ها ساخته شدی. سنگ‌نورد با غررررررر محکم، از روی سنگ‌ها بالا رفت. کمی بعد، یک گودال گِلی بزرگ جلوی راه بود. سنگ‌نورد گفت: اه! لاستیکام کثیف میشه! راننده خندید: تو جیپی یا عروسک نمایشگاه؟ برو که رفتیم! و با یک بوق بلند، جَست زدند و رد شدند. بالای تپه که رسیدند، پرچم رو برداشتند. سنگ‌نورد گفت: من فکر می‌کردم نمیشه ولی شد! راننده جواب داد: دیدی؟ وقتی خودت رو باور کردی، ترست هم کوچیک شد و کار بزرگی انجام دادی.

بچه‌های عزیزم! وقتی به توانایی‌های خودتون اعتماد کنید و با دل و جرأت جلو برید، هیچ مانعی حتی بزرگ‌ترین سنگ‌ها هم نمی‌تونن جلوی رسیدنتون به هدف رو بگیرن. دلانالند همیشه با شجاع‌هاست.