لگو کلاسیک بزرگ مدل آجرهای رنگارنگ کد 11030

قصه‌ی شهر بدون نقشه

سروش یه روز بارونی پشت میز کوچیکش نشسته بود. دلش بازی می‌خواست، ولی نه یه بازی تکراری. نگاهی به جعبه لگوی هزارقطعه‌ایش انداخت و گفت: چی میشه اگه این‌بار، هیچ نقشه‌ای نداشته باشم؟ بلوک‌ها رو ریخت روی میز صداشون مثل بارون رو سقف بود تق‌تق‌تق! اول یه دیوار ساخت، بعد یه پنجره، یه پل، یه خونه‌ با چرخ، یه درخت که ازش پله بیرون می‌اومد، یه ماشین با بال پرنده و… ناگهان، قطعه‌ی قرمزی که وسط سازه گیر کرده بود، تکون خورد و گفت: آهای! اینجا شهر ماست! فقط با خیال تو ساخته شده! سروش خندید. گفت: جدی؟ پس شهر بدون نقشه‌ست؟ قطعه گفت: دقیقاً اینجا همه‌چی با ذهن تو ساخته میشه و سروش ساخت و ساخت و ساخت. هر روز یه چیز تازه. یه قطار بی‌صدا، یه قلعه‌ی پیچ‌پیچی، یه مزرعه که می‌چرخید و وقتی همه‌چی آماده شد، یه تاب بزرگ وسط شهر گذاشت و گفت: بپریم بازی! اون شب سروش خواب دید که روی تاب شهرش نشسته، می‌چرخه و می‌چرخه و همه‌ی بلوک‌ها براش دست تکون میدن!
اگه شما هم دوست دارید یه شهر مخصوص خودتون بسازید، دلانالند همیشه منتظر دستای خیال‌سازته! پس منتظر چی هستی در جعبه رو بازکن و شهر رویاییت رو بساز.