قطار اسباب‌بازی کنترلی بزرگ دودزا 35 قطعه مدل 3055

قطار نجات

در دل دنیای خیالی دلانالند،  توفان؛ لوکوموتیو دودزا با صدای هُش هُش از خواب بیدار شد. تابلو راه‌آهن با عجله گفت: توفان! ببر کوچولو گم شده، باید قبل از غروب پیداش کنیم و به ایستگاه سبز ببریمش. واگن مسافربری گفت: من جای راحت برای ببر آماده می‌کنم. واگن باری گفت: من براش آب و غذا میارم. واگن زغال‌سنگ گفت: و من سوخت میدم تا توفان بتونه تا دورترین مسیرها بره. راننده کوچولو با کنترل از راه دور آمد، چراغ توفان روشن شد، بوق بلند هوووو! در ایستگاه پیچید، و قطار با صدای تلق… تلق… تلق… چرخ‌ها روی ریل حرکت کرد. اول از مسیر صاف گذشتند، بعد به ریل منحنی رسیدند. ناگهان درخت سخنگو گفت:مسیر جلو بسته‌ست! ببر رو آخرین بار کنار رودخانه دیدن. راننده کوچولو یکی از دکمه‌های کنترل را فشار داد، چراغ توفان چشمک زد و قطار با صدای کشیده‌ی ترمز آرام ایستاد. بعد، راننده دکمه‌ی عقب را زد تا قطار کمی به عقب برگردد و وارد مسیر فرعی شود. وقتی از کنار رودخانه گذشتند، ببر کوچولو را دیدند که روی سنگی نشسته بود. توفان با بوق کوتاه گفت: هوو! و ببر با خوشحالی داخل واگن مسافربری پرید. حالا وقت برگشت بود. واگن زغال‌سنگ بخار تازه به توفان داد، دود سفید هُش هُش بالا رفت و قطار با سرعت بیشتر به سمت ایستگاه سبز برگشت. وقتی رسیدند، همه ایستگاه با صدای شادی و بوق بلند قطار هووووف! از ببر استقبال کردند. توفان گفت: وقتی با هم باشیم، هیچ مسیری طولانی نیست و هیچ دوستی گم نمی‌ماند.

بچه‌های عزیزم! مثل قطارهای دلانالند، هر وقت با هم باشیم و راه رو با فکر و مهربونی انتخاب کنیم، هممون سالم و خوشحال به مقصد می‌رسیم.