فیگور سوپر ماریو 40 سانتی Super Mario کد 9907

ماریوی ماجراجو

یک روز صبح در سرزمین قارچ‌ها، ماریو داشت با لوییجی شیر گرم می‌خورد که صدای قُل‌ قُل از لوله‌ی بزرگ کنار قصر اومد. لوییجی با تعجب گفت: ماریو این صدا یعنی چی؟ ماریو لبخند زد: یعنی وقت یه ماجراجویی جدیده! دو برادر با هم به سمت لوله رفتند، اما همین که سرشون رو داخل بردن، ناگهان دود سیاه از اون بیرون زد و بوزر همان لاک‌پشت غول‌پیکر با لاک خاردار و نفس آتشین  از دور غرش کرد: هاهاها! این بار هیچ‌کدومتون نمی‌تونید جلو منو بگیرید! ماریو و لوییجی شروع به دویدن کردند، اما یکی از سربازان بوزر، با تور بزرگ، لوییجی را از زمین بلند کرد. لوییجی فریاد زد: ماریو! کمک!
ماریو دوید، ولی سرباز با لوییجی پرواز کرد و اون رو به قفس قصر برد. پرنسس پیچ از راه رسید و گفت: ماریو! بوزر در حال نزدیک شدن به قصره. هم باید جلوی اون رو بگیری و هم لوییجی رو نجات بدی! ماریو کلاه قرمزش را محکم گذاشت، از روی سکو بلند پرید و در مسیر با قارچ قدرت، قد و نیرویش چند برابر شد. وقتی به قصر رسید، لوییجی را دید که پشت میله‌ها دست تکان میده. صبر کن لوییجی! الان میام و با یه پرش بلند و ضربه‌ای محکم، قفل شکست و لوییجی آزاد شد. اونا با هم به تالار اصلی رفتند. بوزر غرش کرد و گفت: هیچ‌کس نمی‌تونه جلوی من رو بگیره! ماریو جواب داد: وقتی دوستانم کنارم هستن، هیچ‌چیزی جلوم رو نمی‌گیره! چند پرش سریع، یک ضربه هوشمندانه و بوزر با غرش بلند عقب‌ عقب رفت و از قصر بیرون افتاد. پرنسس پیچ گفت: ماریو، تو دوباره سرزمین قارچ‌ها رو نجات دادی. ماریو خندید و گفت: قهرمان بودن یعنی نترسی، حتی وقتی راه پر از مانع باشه.

عزیزان دلانالندی گاهی یک پرش کوچک می‌تونه آغاز یه تغییر بزرگ باشد. شجاع باشید و مسیرتون رو ادامه بدید، حتی اگر سخت باشه.