ست ماشین شهرداری و حمل زباله آلست تویز کد K1-48

قهرمان‌های تمیزکار شهر

یه روز صبح در شهر کوچولوی سبز، خورشید با لبخند از پشت کوه بالا اومد. اما قبل از اینکه مردم بیدار شن، یه اتفاق عجیب افتاد. یه باد تند اومده بود و کلی زباله رو در خیابون‌ها پخش کرده بود! برگ، پاکت، بطری، حتی پوست موز وسط چهارراه افتاده بود! پاکبان مهربون شهرداری سریع از خواب پرید. چشمش که به خیابون افتاد، دست به کار شد. اون اول با پیچ‌گوشتی کوچیکش شروع کرد به بستن چرخ‌ها، جا زدن سقف، محکم کردن بدنه‌ها و ماشین‌ها رو یکی‌ یکی ساخت! یدک‌کش گفت: من اول میرم تا اگه ماشینی خراب شده یا گیر کرده، بیارمش عقب. ماشین حمل زباله گفت: من همه زباله‌ها رو جمع می‌کنم، چون اگه بمونن، بوی بد میدن و شهر مریض میشه و شروع کرد به جمع کردن زباله‌ها با دهنِ بزرگ و قویش! ماشین بازیافت با صدای آروم گفت: اونایی که می‌تونن دوباره به درد بخورن، مال منن؛ شیشه، کاغذ و پلاستیک رو با دقت جمع می‌کنم و مثل یه معلم مهربون، زباله‌ها رو جدا کرد. تانکر آب گفت: حالا که خیابون تمیز شده، نوبت منه! یه دوش حسابی برای آسفالت بگیرم و مثل بارون، خیابون‌ها رو برق انداخت. وقتی خورشید وسط آسمون رسید، شهر کوچولو برق میزد. بچه‌ها با دوچرخه رد می‌شدن، مامان‌ها خرید می‌کردن و هیچ‌کس یادش نبود که صبح، چه خبر بوده. پاکبان لبخند زد. ماشین‌ها کنار هم ایستاده بودن، خسته ولی خوشحال چون با هم، شهر رو دوباره نجات داده بودن.
کوچولوهای دلانالندی: زباله‌هایی که جمع می‌کنی، می‌تونن دوباره تبدیل به چیزای خوبی بشن! بازیافت یعنی کمک به زمین و شما می‌تونید یکی از نگهبان‌های شهر تمیزمون باشید.
وقتی در دل دلانالند بازی می‌کنی، یاد می‌گیری و داری به ایران قشنگمون کمک می‌کنی تمیزتر، سبزتر و شادتر بمونه!

قهرمان‌های کوچیک امروز! ایرانِ قشنگ فردا در دستان شماست!