ربات کنترلی مدل هیبریدی کد 22005

نبرد آبی هیدرو

یک روز آفتابی در شهر آینده، همه مشغول بازی و کار خودشون بودن که یهو صدای بوم بوم بوم از آسمون اومد. هیدرو، ربات قهرمان شهر، با چشم‌های برقی و گوش‌های تیزش گفت: اوه اوه! این صدای خوشحالی نیست این صدای دردسر جدیه! صدای فرمانده از دور رسید: هیدرو! بیا میدان مرکزی، نیروهای سایه حمله کردن. هیدرو با هیجان گفت: درست حدس زدم! وقت یه ماجراجویی تازست! اون سرش رو ۱۸۰ درجه چرخوند، طوری که چند تا کبوتر هاج‌ و‌ واج موندن. مفصل‌هاش کلیک کلیک صدا دادن و با قدم‌های بلند، جاده رو تاخت. وقتی رسید، فرمانده گفت: حالت نبرد فعال! هیدرو جواب داد: چَشم قربان، فرمانده‌ی بامزه ی من. مخزن آبش رو تا لبه پر کرد، چشم‌هاش از سبز به آبی برق زد و با یه لبخند شیطنت‌آمیز گفت: سه… دو… یک… گلوله آتشینِ آبی! پوووف! یک فواره بزرگ آب با فشار از شونه‌اش شلیک شد و مثل یک رنگین‌کمان کوچولو وسط هوا پخش شد. آب با شلپ شلپ روی پای یکی از سایه‌ها پاشید. سایه که حسابی غافلگیر شده بود، پرید بالا و گفت: آیییی! کی آب پاشید؟! کفش‌هام نو بود! هیدرو بعدش شروع کرد به راه رفتن سریع، بعدشم سر خوردن روی زمین مثل اسکی‌باز. وسط نبرد آهنگ شادی گذاشت و گفت: بچه‌هااا! آماده‌این؟ این رقص مخصوص بردنه و با چند حرکت بامزه، همه رو خندوند. سایه‌ها هم گیج شدن که بجنگن یا بخندن! چند دقیقه بعد، همه سایه‌ها فرار کردن. بچه‌ها دویدن طرف هیدرو و گفتن: تو بهترین قهرمان دنیایی! هیدرو با چشمک دیجیتالی جواب داد: بهترین قهرمان کسیه که خوب گوش کنه و درست عمل کنه حتی وقتی یه عالمه هیجان داره! و بعد با یک پرش بلند، آماده شد برای ماموریت بعدی…

نابغه کوچولوها! یادتون باشه، مثل قهرمان‌های دلانالند، وقتی خوب گوش بدین و با فکر عمل کنین، می‌تونید هر دردسری رو به یک ماجرای قشنگ تبدیل کنین!