قصهگویی یک ابزار آموزشی است که از زمان تکامل زبان بشری در همه فرهنگها به شدت دیده میشود. اما متأسفانه این ابزار امروزه به ندرت در محیطهای آموزشی بهکار برده میشود. این مقاله یک برنامه آموزشی مبتنی بر قصهگویی را شرح میدهد. تحقیقات نشان میدهد که داستان سرایی، توانایی ایجاد حس اجتماعی بیشتر، تقویت دانش و یادآوری حافظه، کمک به خواندن و نوشتن و افزایش ظرفیت خلاقیت را در کودکان دارد.
مقدمه
کودکان خردسال به طور ذاتی به سمت قصه و داستان کشیده میشوند (کوپر، کالینز و ساکسبی، ۱۹۹۲، p.i). من به عنوان یک داستان نویس متوجه شدهام که کودکان خردسال به طور مداوم به داستانهای گفته شده علاقهمند و مشتاق هستند. این علاقه به کودکان در کسب و گسترش بسیاری از مهارتها و دانشها کمک میکند.
تحقیقات فراوانی وجود دارد که پتانسیل یادگیری ارزشمندی را در تجربیات قصهگویی برای کودکان پیدا کرده است. این تحقیق نشان می دهد که داستان سرایی:
- تخیل کودکان را تقویت می کند (Raines & Isbell, 1994, p.264-265)
- زندگی اجتماعی کودکان را حمایت و گسترش می دهد (Britsch, 1992, p.80)
- مهارت های شناختی آنها را بیشتر توسعه می دهد (مانند «تقلید معوق»، حدس و گمان و دانش) (Britsch, 1992, p.23; Nicolopoulou, Scales & Weintramb, 1994, p.103; Malian, 1991, p.12)
- به طور قابل توجهی به تمام جنبههای رشد زبان کمک می کند (کوپر، کالینز و ساکسبی، ۱۹۹۲؛ مالیان، ۱۹۹۱). و
- یک پل ارتباطی برای مهارت خواندن و نوشتن به حساب میآید (برونر، ۱۹۸۶؛ روزن، ۱۹۸۸ به نقل از میلر و مهلر، ۱۹۹۴)
برنامه
با الهام از این تحقیق، من یک برنامه چهار هفتهای مبتنی بر قصهگویی برای کودکان پیش دبستانی (۳-۵ ساله) را طراحی کردم تا ارزش قصهگویی در آموزش دوران کودکی را کشف کنم. این از طریق اشتراکگذاری یک داستان متفاوت در هر هفته، و بررسی آن به وسیله انواع «فعالیتهای اضافی» قرار داده شده، اتفاق افتاد. مالیان (۱۹۹۱، p.12) استدلال می کند که: برای پردازش آنچه که داستان به آنها میگوید، باید به کودکان تعدادی از فعالیت های اضافی مختلف ارائه شود. «فعالیتهای اضافی» در این برنامه شامل تعریف داستان، نقاشی و اجرای آن به شکل نمایش است که بر اساس میزان علایق و نحوهی تعاملات کودک تعیین گردیده بود. من در این برنامهی آموزشی به عنوان یک پژوهشگر به مدت یک ساعت و نیم به صورت هفتگی به بازدید از روایتگران داستان میپرداختم.
هدف از این برنامه رشد و ارتقای بیشتر مهارتهای شنیداری، درک و داستانگویی کودکان، تقویت قوه تخیل و پرورش حس اجتماعی از طریق کاوش خلاقانه در داستانها و تشویق کودکان به انتخاب و بررسی بیشتر بر اساس نیاز و علایق فردیشان بود. در این مسیر بزرگسالان شرکت کننده به دنبال راهنماییهای کودکان بودند و به آنها کمک میکردند تا دانش و مهارتهایشان را تقویت کنند.
در این برنامه چهار هفتهای، چهار داستان با محتواهای گوناگون ولی مضامین و درونمایه مشترک مثل خرد، قدرت و شجاعت برای حل مسائل، در بین کودکان به اشتراک گذاشته شد. هر هفته کودکان بعد از گفتگو و اشتراک گذاری داستان شنیده شده، راهی را برای بیان ایدههای خود از آنچه که از داستان گرفته بودند به کار میبردند. به طور کلی ایدههای این کودکان در چهار حوزه طراحی و نوشتن، بلوکسازی، دراماتیک و نمایشی و بحث و گفتگو از طریق تماشای عکس، کتاب و لوازمات جانبی صورت میگرفت. البته لازم به ذکر است که تمامی این حوزههای فعالیتی، توسط مطالعات یکساله «بریچ» (۱۹۹۲) در مورد کاوش کودکان پیش دبستانی در حوزه داستان انتخاب شده بودند.
پاسخ های کودکان
قصهگویی حاصل تعامل دو جانبه مخاطب و گوینده است که در این تحقیقات چهار هفتهای، به وضوح خطوط تعاملی در بیان داستانهای کودکانه دیده میشد. مثلاً یک کودک چهار ساله پس از شنیدن داستان «گرگ تفنگدار» (( The Gunny Wolf با چیدن لگوها به روی هم، برای خلق صحنه شنیده شده با داستان بازی کرد:
«این جنگل است و این گرگ است و این مایکروویوِ گرگ است». «مایکروویو»، افزوده خلاقانه خود کودک به داستان بود.
کودکی دیگر پس از شنیدن داستان «مار سپاسگذار» به نقاشی آنچه درک کرده بود در پنج صفحه مجزا پرداخت.
به راستی جلسات قصهگویی، به کشف دانش برای کودکان عمل کرد. برخی از مفاهیم در مورد گرگ ها که در جریان داستان «گرگ تفنگدار» (The Gunny Wolf) معرفی شدند، بسیاری از کودکان را مجذوب خود کرد؛ تا نزدیک به یک ساعت را به تحقیق و بررسی در کتابهای غیرداستانی در مورد گرگها بپردازند. داستانها به عنوان یک نقطه مرجع برای بچهها عمل میکرد تا بفهمند زندگی در این دنیا چیست. «وندرگریفت» این ارزش داستان را با این مفهوم توضیح داد که هر تجربه ای که یک کودک با یک داستان دارد بر اساس تعاملات قبلی است و ساختاری برای داستان هایی که در ادامه خواهد آمد فراهم می کند.
ارزش اصلی داستان توانایی وسیع آن در باز کردن و الهام بخشیدن به تخیل است.
توانایی تجسم، ایجاد تصاویر در ذهن، در قلب قصه گویی نه تنها برای شنونده، بلکه برای گوینده نیز وجود دارد.
قصهگویی مخاطب خود را با قاشق غذا نمی دهد. درعوض، یک طرح کلی برای مخاطب ترسیم میکند تا رنگ، بافت و شکل را به گونهای که به او مرتبط است ببخشد؛ آنجاست که تجربه داستان شخصی میشود.
این قطعاً چیزی است که میخواستم به آن برسم: انتقال بچهها به درون داستان، تا با آن زندگی کنند، نفس بکشند و آن را احساس کنند.
برای ترغیب تحیل کودکان، از آنها خواسته شد تا فکر کنند که در پایان داستان چه اتفاقی میافتد. به عنوان مثال، در داستان نامه گمشده، پرسیدم: فکر میکنید چه اتفاقی برای نامه افتاده است؟ بچه ها به راحتی پاسخ دادند:
«ممکن است سگی آن را برداشته یا ماشینی آن را زیر کرده یا شاید یک نفر آن را در صندوق پست انداخته باشد».
وقتی این فرصت به آنها داده میشد، کودکان با اشتیاق بیشتری قصه میگفتند و تعداد بیشتری برای به اشتراک گذاشتن داستانهایشان هجوم میآوردند.
بازگویی گروهی داستان ها فرصتی را برای همه فراهم کرد تا درگیر شوند و ایده ها را به اشتراک بگذارند. همچنین باعث شد داستان تقویت شود و حس اجتماعی بیشتری ایجاد شود. بسیاری از پژوهشگران قصه گویی (Britsch, 1992; Malian, 1997; Dyson & Geneshi, 1994) دریافتهاند که تجربه داستانگویی به گروه کودکان، احساس اجتماعی بیشتری هم به آنها و هم به بزرگسالان شرکت کنندهشان میدهد. به عنوان مثال، «نیکولوپولو» و همکاران. (۱۹۹۴، p.106) میگویند: «قصه گویی انسجام و همبستگی بیشتری را در بین کودکان ایجاد می کند».
آنها استدلال میکنند که قصه گویی آگاهی کودکان را از ساختار داستان افزایش میدهد و آنها میتوانند به طور موثرتری به یاد بیاورند و درک کنند که این به نوبه خود، کودکان را در ایجاد داستانهای شخصیشان راهنمایی میکند.
قصهگویی یک عرصهی عالی برای کودکان فراهم می کند تا مهارت های گوش دادن و صحبت کردنشان را تقویت کنند. کودکان از طریق انبوهی از ادبیات در معرض «زیبایی و ریتم زبان» قرار میگیرند و درک متنوعی از انواع داستانها، ژانرها، طرحها، شخصیتها، سبکها و درون مایه ها کسب میکنند.
پیوند سواد آموزی
در حوزه نقاشی، کودکان به طور فعال تشویق شدند تا داستان های خود را تعریف کنند. آنها افتخار میکردند که به محض ورود والدینشان، داستان خود را نشان میدادند و با بیان داستانی که با نقاشی آنها مطابقت داشت، کودکان بیان کلامی خود را گسترش میدادند. ویگوتسکی (به نقل از دایسون، ۱۹۹۳، ص ۲۴) این را به عنوان «گفتار گرافیکی» معرفی میکند و معتقد است که این کار راه را برای نوشتن هموار میکند. همانطور که «بریچ» (۱۹۹۲، ص ۱۸۲) در تحقیقات قصهگویی خود با کودکان پیش دبستانی دریافت که کودکان در مییابند داستانها از درون خودشان ساخته میشود و زبان نوشتاری ابزاری قابل دسترس است.
مالیان (۱۹۹۱) اعلام میکند که کودکان با گوش دادن به داستانها درک درستی از ساختار نحوی و سازمان زبان پیدا میکنند. اینها پس از ایجاد داستانهای خود میتوانند به عنوان یک چارچوب عمل کنند. قصه گویی را می توان راه ارتباطی برای سخنوری و آموزش بهتر خواندن و نوشتن به کار برد.
نتیجه گیری
این مقاله تصویری از قصهگویی به عنوان سنگ بنای یک برنامه دوران کودکی ارائه میدهد. سالهاست که قصهگویی در بسیاری از محیطهای آموزشی فراموش شده است، زیرا دنیای تصویری بصری ما به سرعت در حال پیشرفت است؛ اما با همیت دادن به نقش داستانگویی در آموزش کودکان خردسال، میتوان تخیل آنها در خلق تصاویر و ایدههای بصری شکوفا گردانید. در این مسیر ذهن آنها به چالش کشیده خواهد شد و مهارت های زبانی آنها بیشتر پرورش خواهد یافت، زیرا آنها مایلند تا تمام اشکال زبانی (صحبت کردن، گوش دادن، خواندن و نوشتن) را تجربه و کشف کنند.
کودکان خردسال همچنین از طریق قصهگویی، روابط نزدیکتر و حس اجتماعیشان را رشد و گسترش خواهند داد.